او نه تنها سید شهیدان اهل قلم بود، بلکه شهسوارِ میدانِ معنا بود. در دورانی که واژهها در بازار مصلحت حراج میشدند، او کلمه را تطهیر کرد و از متن گلولهها، نثر نوشت. مرتضی، با چشم دل میدید و با گوش جان میشنید. به جستجوی حقیقت در چهرهی گلآلود بسیجیان گمنام، در چکمههای خیس از خون و خاک، در شبهای بیپایان خندق و شلمچه برخاست.آوینی را نمیتوان تنها یک مستندساز یا نویسنده دانست. او پیامبر خاموش روایت بود، کسی که در «روایت فتح»، نه صرفاً تاریخ جنگ، که تاریخ دلهای شکسته و بلند را بازگو کرد. او با زبان سینما و دلِ عرفان، دیالوگی نو با جهان گشود؛ جهانی که دیگر تاب حقیقت را نداشت.امروز، در سالگرد شهادتش، زمانهمان سخت به او نیاز دارد. به صدای آرام و شکیبای او که از میان انفجارها، روایت نور میکرد. به دَرکِ او از حقیقتِ پنهان در پسِ ظاهرِ عالم. چه بسیار که قلم دارند اما بیرسالتاند، و چه کماند آنان که چون او، رسالت را در خونِ دل خویش آمیختند.این روز، نه فقط سالگرد شهادت یک مرد، که مرثیهی مظلومیت تفکری است که به سادگی فهمیده نمیشود. تراژدی آوینی، در زود رفتنش نبود؛ در دیر فهمیده شدنش بود. او از ما پیشتر رفته بود، نه در زمان، که در افقِ دید. ما هنوز در پی معنا میگردیم، و او معنای ما را در هیاهوی جنگ، در سکوت شهیدان، در غبار مرزها یافته بود.سید مرتضی آوینی، اکنون در آرامش است. اما ما، در بیقراری ماندهایم. او به دعوت خدا لبیک گفت، و ما هنوز در کوچههای تردید، سرگردانیم. یادش، نه فقط گرامی، که بیدارکننده است؛ آیینهای برای دیدنِ زشتیهای خویش و زیباییهای فراموششده.
