به گزارش خبرگزاری فارس از شازند، حادثه ریزش معدن شازند، یک تراژدی تلخ دیگر در تاریخ معادن ایران بود، تراژدیای که نه تنها جان چندین انسان را گرفت، بلکه بار دیگر ضعفهای سیستماتیک در حوزه ایمنی و نظارت بر معادن را به رخ کشید.این حادثه تنها یک “اتفاق” نبود، بلکه نتیجه سالها بیتوجهی، سهلانگاری و نادیده گرفتن استانداردهای ایمنی است. چگونه میتوان پذیرفت که با وجود این همه پیشرفتهای علمی، هنوز شاهد چنین حوادث دردناکی باشیم؟ چگونه میتوان پذیرفت که جان کارگران، این قشر زحمتکش و بیادعا، اینگونه به بازی گرفته میشود؟به دنبال حادثه ریزش کوه روز در ۲۷خرداد ماه سال گذشته در معدن شن ماسه شازند چهار کارگر به اسامی «محمد بوالحسنی»، «نصرت اله یارمحمدی»، «آیت رضایی» و «مجتبی رضایی» مفقود شدند که پیکر سه مفقودی هر چند با فاصله تاکنون پیدا شده است اما هنوز خبری از پیکر «آیت الله رضایی» نیست. کارگران، قربانیان بیصدادر این حادثه چهار نفر زیر آوار ماندند. چهار نفری که هر کدام خانوادهای داشتند، آرزوهایی در سر میپروراندند و تنها برای تأمین معاش خانوادهشان، هر روز به دل تاریکی معدن میرفتند. آنها نه سیاستمدار بودند، نه سرمایهدار، بلکه کارگرانی بودند که با دستهای خالی و امیدی کوچک، روزگار میگذراندند. حالا سه نفر از آنها دیگر نیستند و یک نفر دیگر همچنان زیر آوار است و خانواده اش هر روز منتظرند، منتظر یک خبر، یک امید، یک نشانه. اما آیا این انتظار به پایان میرسد؟ سوالاتی که بیپاسخ میمانند؟چرا معادن ما اینگونه ناامن هستند؟ چرا پس از هر حادثه، تنها به ابراز تأسف و تشکیل ستاد بحران بسنده میکنیم، اما هیچگاه به ریشههای اصلی مشکل نمیپردازیم؟
