به گزارش خبرگزاری فارس از ابرکوه، روزی که محمدحسن زارعی اسفندآبادی با قدمهای استوارش به سوی فکه رفت، هنوز بوی بهار در هوا پیچیده بود. جوانی نوزدهساله با چشمانی پر از امید و قلبی مالامال از عشق به وطن. او رفت تا در عملیات والفجر یک، نامش را میان ستارگان جاودانه کند. اما خاکریزهای فکه، پیکر پاکش را سالها در آغوش خود پنهان کردند… تا امروز. شناسایی پس از دههها انتظارپلاک هویت، تنها یادگاری بود که از او باقی مانده بود؛ همان پلاک کوچک که پس از ۴۲ سال، زبان گشود و راز غیبت طولانیاش را فاش کرد. محمدحسن، اینک پس از سالها، به خانه برمیگردد؛ نه با قدمهای جوانیاش، که با شکوه شهادت، در میان هلهلههای ملائک و اشکهای خانوادهای که سالها چشم به راهش بودند. بازگشت به آغوش مادراسفندآباد ابرکوه، این روزها بوی عطر شهید میدهد. گویی زمین و زمانه به احترام او از حرکت ایستادهاند. مادرش، اگرچه سالهاست که به دیدار فرزندش شتافته، اما امروز خاک پاک میهن، مادر دوم اوست که با سینهای گشوده پذیرایش میشود. مردم روستا، از کوچک و بزرگ، با دستههای گل و نوای «یا زهرا» به استقبال پیکر مطهرش میروند؛ گویی او نه یک شهید، که عزیزترین فرزند این دیار است که پس از سالها غربت، به خانه بازگشته. گلدستههای معراج شهدا، قامت افراشتهاند تا سایهبان وداع با این سرباز گمنام باشند. دلهای مردم یزد، پر از حسرت و افتخار است؛ حسرت برای آنکه چرا این بازگشت، اینهمه دیر شد، و افتخار برای آنکه ایران، چنین فرزندانی را در دامان خود پرورده است.
